زندگی همیشه بالا پایین داره! برای زن و مرد، پیر و جوان، اروپایی و خاور میانهای، اهل قدیم و معاصر هم فرقی نداره! به میزانی که انسانیم و از موهبت آگاهی برخورداریم غم و شادی رو به توالی تجربه میکنیم.... حالا بماند که قعر نمودار سینوسی یک سری از این حالتهایی که بالا بیان کردم از اوج یک دستههای دیگهای بالاتره و ..... اما حقیقتا زندگی همیشه بالا و پایین داره... اگه اهل خاطره نویسی هستید، کافیه یه ورق به تقویم یکی دو سال اخیرتون بندازین تا به چشم ببینین چه روزهایی تو زندگیمون بودن که حالمون خیلی خوب بوده (و حتی درست یادمون ممکنه نیاد) و چه روزهایی بودن که خیلی پایین بودیم.. یه وقتا پیش میاد که حال جمعی آدما تو یه نقطه از تاریخ و جغرافیا دستخوش بالا/پایین شدگی میشه :) مثل این روزای تقریبا هممون! از فوتبال دیگه لذت نمیبریم، پول کافه رفتن نداریم چون درآمدها محدود شدن و تورم نامحدود، میخوایم یه کاری برای وضع موجود بکنیم ولی یا دستمون کوتاس، یا جرئتشو نداریم، یا جفتش، یا کشته و زندانی میشیم!! اینجور وقتا تحت هیچ شرایطی نمیتونی "رضایت" رو توی زندگیت تجربه کنی. دیگه حالی به آدم میمونه؟ عجیبه؛ اما تو همین شرایط یهو میتونه اتفاقایی بیفته که از اون لبخند واقعیامون بزنیم! هر چند تلخیِ واقعیت بیشتر از اونه که لبخنده دوامی داشته باشه، اما اگه نخوایم بیانصافی کنیم واقعا پیش میاد... دیشب یکی از همون شرایطای عجیب برای من بود. کاری ندارم چی بود و چی شد، اما یه لیخند گذرا داشتم. و توی اون لحظات یاد برخی نفرات در گردش فصول کردم..... امشب به میزان یادآوریهای 24 ساعت پیش غمگینم. اما جنس غمش فرق میکنه! میدونین چی میگم :) خواستم از تصمیمم برای پاشدن N+1 امین بار بعد از زمین خورد, ...ادامه مطلب
بیشتر از 7 ماهه که اینجا چیزی ننوشتم! بیشتر از 7 ماهه که زندگیم طوفان شده و دارم تو دل این طوفان دنبال گنج میگردم انگار! بخاطر همینه که هنوز خودخواسته ازش بیرون نیومدم... از اون طوفانا که توی دنیای بیرون انگار نه انگار! از اونا که وقتی پیش آدمایی خودشونو قایم میکنن.... حداقل آدمایی که خیلی خیلی نزدیک نباشن نمیفهمنش.. توی این 7 ماه چند تایی متن نوشتم، دو سه تاش بلند بالا هم بودن! اما انقدر شخصی بودن که حتی اینجا هم نشد منتشرش کنم... بگذریم! الآن اومدم اینجا یه چیزو بگم فقط: چرا ما آدما عادت کردیم که بدون درنظر گرفتن طرف مقابلمون (فارغ از اسم و حتی نوع اون جاندار) هر وقت دلمون خواست هرچی دلمون خواست باهاش بکنیم؟!! چرا ما "احترام" رو یاد نگرفتیم؟!! چرا نمیتونیم به خودمون و اطرافیانمون احترام بذاریم؟! اون وقت از همهی عالم انتظار احترام داریم!! وقتی خشم داریم، فارغ از باعث و بانی خشممون، اولین جایی که بتونیم خالیش میکنیم! تاکید میکنم: اولین جایی که "بتونیم"!! اولین نفری که تقریبا مطمئنیم از دستش نمیدیم یا برامون اهمیتی نداره از دست دادنش رو میریم سراغش و همهی حال بد خودمون رو روی اون بدبخت فلکزده بالا میاریم!! و بدون توضیح خاصی، دهنمون رو پاک میکنیم و راهمون رو میکشیم میریم! عه!!! بابا رفاقت کو پس؟؟؟ من وقتی که خواستم تغییر رشته بدم به روانشناسی، یه بزرگواری که رشتهی همین بود بهم یه جمله گفت: "روانشناس کاسه توالت روانِ مراجعاشه! میتونی تحملش کنی؟!" تشبیه قشنگی نیست، ولی خب تا حدودی حقیقت داره... من این رو پذیرفتم. اما تو اون جایگاه پذیرفتم رفیق! نه اینکه هروقت دلت خواست بیای بالا بیاری و بدون توضیح بری! بخوانید, ...ادامه مطلب
رفتم شمال! بالاخره! از بعد از کنکور هم واقعا نیاز داشتم به یه سفر شمال، هم نمیخواستم تنها برم (هرچی درونگرایی بود رو تو دوران کنکور کرده بودم دیگه.. جا نداشتم براش!) و هم جور نمیشد که با هیچکدوم از گ, ...ادامه مطلب