جمع‌بندی آبان

ساخت وبلاگ

پ.ن.1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

---------------------------

  • آزمایش هسته‌ای برای پیدا کردن کلیه‌ی گم‌شده‌م :)) بی‌حالی بخاطر تزریق‌هایی که بهم کرده بودن + دو روز نباید نزدیک کسی می‌شدم بخاطر تشعشع‌هایی که داشتم.. (آخرش هم پیدا نشد! :دی)
  • دیدن اولین بارون پاییزی... قبلیا رو تو جلسه بودم :|
  • جدی(تر) شدن دانشگاه و الزام به درس خوندن هفتگی و ...
  • درگیریای شریف :| پیگیری گرفتن دانش‌نامه‌م و تحویلش به خاتم... (هنوز که آخر آبانه تحویل خاتم نشده اون بی صاحاب!)
  • جلسات خیلی خوب DeArc، صحبت‌ها و تولید محتوای جدی درمورد استفاده‌ی MBTI در معماری داخلی...
  • ادامه‌ی جلسات سایه و تهش ارائه‌ی پروپوزال منابع انسانی‌م بهشون..
  • سفر یهویی و عالی به رشت (و انزلی)... پدرام و افسانه و علی و خونواده‌ش
  • دیدن چندتا فیلم و انیمیشن خوب هم مزه‌ی آبانم شده بود :)
  • تولد درسا: حاضر؛ تولد حافظ: غایب :))
  • بام با زهرا :)
  • قبول کردن personal coaching یکی از دوستان قدیمی (سارا).. از صحبت‌های عمیق روان‌شناختی تا برنامه‌ریزی و پی‌گیری....
  • تئاتر "همه یا روز می‌میرند یا شب، من شبانه‌روز" از سجاد افشاریان با زهرا :دی
  • ژرف و اتمام حکیم و تحلیل فیلم ماتریکس و "welcome to the desert of reality" و .....
  • بازدید از پروژه‌های درحال انجام ملک‌زادگانی... ویلای کردان و سالن آرایش سعادت‌آباد..
  • تنها روزی که حال درونیم خوب نبود توی این ماه (14 آبان)... تَکرار می‌کنم! "تنها" روز! :)
  • پارک آب و آتش، پل طبیعت، پارک طالقانی، جستجوگر و آنتی‌تزش... :)
  • شیرخوارگاه با پدر و دوستش... یادآوری تجربه‌ی قشنگم تو دوره‌ی لیسانس...
  • کافه لئون.. ;-)
  • تحلیل فیلم ژرفی (کادوی تولدم!) با فیلم like someone in love کیارستمی...
  • "هر روز الزاما نباید خوب باشه ولی بازم خدا رو شکر! :)"
  • مشاوره با وحید... نمی‌خوام هادسش باشم...
  • سناریو سازی برای دوره‌ی مقدماتی DeArc... شخصیت پردازی و کلی کارای حرفه‌ای دیگه :)
  • مصاحبه‌ی سیبچه و withdraw کردنم (اولین باریه که این کارو می‌کنم :دی)
  • عروسیِ پسرِ دوستِ مامان!!
  • اعتراضات (پایه ریزی شده توسط دژمن) جهت افزایش نرخ بنزین و قطعی اینترنت کشور :|||||

نکته‌ی جالب و مثبت این ماهم این بود که تقریبا توی خاطره‌نویسی هر روزش، آخر برگه یه لبخند کشیده بودم! :) این اتفاق هر 300 سال یک بار رخ میده :))))

پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 138 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:05