می‌روید و گریه می‌آید مرا.....

ساخت وبلاگ

پیش نوشت: حال خوبی نداره این متن...

------------------------------

 

بغلش کردم

گلوم از قورت دادن بغضم درد گرفت

با معصومیت همیشگیش لبشو برچید...

با خنده گفتم "می‌بینیم همو دوباره "

گفتمش "مث همیشه‌ت پر انرژی باش نوعروس قشنگمون :)"...

حرفای زیادی زدیم...

ولی خیلی حرفا رو هم نزدم بهش......

نگفتم چقددددر دلم براش تنگ میشه تا دفعه‌ی بعدی که ببینمش.. ببینمشون

نگفتم چقدددر دلم از نبودنشون می‌گیره

نگفتم چقددر دوست داشتم شرایط جوری بود که همین‌جا بمونن....

 

بغلش کردم

دم گوشم گفت "صدرا بعدِ کلی وقت یه نفس راحت کشیدم ♥️"

گفتم "نوش جونت :) حالا کلی وقت داری کنارش نفسس بکشی ♥️"...

گفتمش "هواشو داشته باش! این مدت خیلی سختش بوده...."

 

ولی هیچ‌وقت دیگه قرار نیست ببینمشون...

هیچ‌وقت دیگه قرار نیست نفس بکشن..

 

جمعه عروسیشون بود... پونه و آرش.. گرجی و پور ضرابی

۳شنبه پروازشون

همون پروازی که هیچ‌وقت ننشست....

پروازشون به کانادا نرفت

یه راست رفت بهشت.........

 

صبح با زنگ سارا بیدار شدم

نفهمیدم چی گفت

- چی؟؟!!!

+ صدرا نمی‌تونم حرف بزنم... تسلیت می.....

نفهمیدم چی شد!

فقط چشم باز کردم دیدم صورتم خیسه

سرم سنگینه

 

چی شد یهو؟!

اینا که تازه شروع کرده بودن زندگیو!!!

حتی نمی‌تونم بنویسم حسمو!!

 

بهترین‌ها بودید همیشه..

مهربون، بی غل و غش، خاکی، سرزنده، حال خوب کن...

حتی نمی‌تونم.....

 

روحتون شاد

پست سپاس‌گزاری #2...
ما را در سایت پست سپاس‌گزاری #2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت: 0:11