این روزها چند نفر هستن که بهم اعتماد کردن و من رو بعنوان life coach شون انتخاب کردن...
البته کوچینگی که من انجام میدم مقدار خوبی هم theme روانشناسی داره که همین نکته منو با کوچهای دیگه متفاوت میکنه!
حالا کاری به این حرفا ندارم!
امشب گفت و گومون به سمت جالبی رفت و من یه لحظه احساس کردم که این حرفا ممکنه در آینده برای خودم تو موقعیتهای سخت شنیدنی باشه! :))
مسئله احساس کلافگی و اضطرابی بود که امروز تجربه کرده بود. ازش خواستم بگه این اضطراب از کجا میاد:
- از دورهی دیآرک که آخر هفته داریم برگزار میکنیم. نگرانم که موفقیتآمیز نباشه
+ اگه نشه چی میشه؟
......
- نکتهی مهم اینه که از بدهکار بودن بدم میاد.
+ بدهکار بودن چیزی نیست که به خودی خود باعث اضطراب بشه! بدهکار بودن یه fact ه، اضطراب یه احساسه... fact از جنس والده، احساس از جنس کودکه... بازم بگرد :)
...
- دوست دارم پیش پدر و برادرم وجاهت داشته باشم.
+ سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد....
بیگانه هر موجودیه که از پوستت بیرون باشه! هرچقدر دور یا نزدیک..
بگذریم..
این حرفامو مینویسم تا بعدا یه جا به دادم برسه (و شاید به درد کس دیگهای هم بخوره):
و فکر میکنم مهمترین نکتهی این نوت:
برچسب : نویسنده : midnighthymn1 بازدید : 138